آیا میدانید؟ پاکدل هاست فقط سرویس اختصاصی دارد.

نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: دفتر تنهایی من

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    عنوان کاربر
    صاحب فروم
    ميانگين پست در روز
    0.08
    محل سکونت
    شهرستان سیمرغ
    نوشته ها
    325
    تشکرها
    103
    تشکر شده 184 بار در 169 ارسال

    پیش فرض دفتر تنهایی من

    با درود به همه ایرانیان وطن پرست
    چندیست که دگر دیوان حافظ ان نسخه قدیمی نیست خصوصا ساقی نامه ایشان بران شدم تا نسخه کامل ان را برای شما عزیزان نوشته باشد که گامی دگر درجهت اطلاع رسانی درست قدمبر داریم

    سر فتنه دارد دگر روزگار
    من و مستي و فتنه چشم يار
    فريب جهان قصه روشن است
    ببين تا چه زايد شب ابستن است
    همان مرحله است اين بيابان دور
    که گم شد در او لشگر سلم و طور
    کجا راي پيران لشگر کشش
    کجاشيده ترک خنجرکشش
    چه خوش گفت جمشيد با تاج و گنج
    که يک جو نيرزد سراي سپنج
    بمستان نويد سرودي فرست
    بياران رفته درودي فرست
    مگر خاطرم يابد اسايشي
    که نبود زغم باوي الايشي
    که ار اسمان مژده فرصت است
    مرا با عدو عاقبت نصرتست
    که بار غمم بر زمين دوخت پاي
    بضرب اصولم بر اور زجاي
    چنان بر کش اهنگ اين داوري
    که ناهيد چنگي برقص اوري
    رهي زن که صوفي بحالت رود
    بمستي وصلش حوالت رود
    شنيدم که چون غم رساند گزند
    خروشيدن دف بود سودمند
    همان به که خونم بجوش اوري
    دمي چنگ را در خروش اوري
    بيک نغمه درد مرا چاره کن
    دلم نيز چون خرقه صد پاره کن
    برون اري از فکر خود يکدمم
    بهم بر زني کار و بار و غمم
    چو خواهد شدن عالم از ما تهي
    گدائي بسي به ز شاهنشهي
    چوغم لشگر ارد بيار اصفي
    زچنگ و رباب و زناي و زني
    بمي دور کن در دلت گر غمي است
    دمي پيش دانا به از عالمي است
    همي مانم از دور گردون شگفت
    ولي نيست دردي مجال گرفت
    دلا در جهان دل منه زينهار
    که کس بر سر پل نگيرد قرار
    همان منزليست اين جهان خراب
    که ديده است ايوان افراسياب
    نه تنها شد ايوان وکاخش بباد
    که کس دخمه اش را ندارد بياد

    مغني کجائي بگلبانگ زود
    بياد اور ان خسرواني سرود
    مغني بزن چنگ در ارغنون
    ببر از دلم فکر دنياي دون
    مغني بزن خسرواني سرود
    بگو با حريفان باواز رود
    مغني نواي طرب ساز کن
    بقول و غزل غصه اغاز کن
    مغني از اين پرده نقشي برار
    ببين تا چه گفت از حرم پرده دار
    مغني دف وچنگ را سازده
    بياران خوش نغمه اواز ده
    مغني بيا با منت جنگ نيست
    کفي بر دفي زن گرت چنگ نيست
    مغني کجائي که وقت گل است
    زبلبل چمن ها پر از غلغل است
    مغني بيا عود را ساز کن
    نو ائين نواي نو اغاز کن
    مغني کجائي که لطفي کني
    دمي اتشي در دلم افکني
    مغني کجائي نوائي بزن
    بيک تائي او دوتائي بزن
    مغني بيا بشنو و کار بند
    زقول من اين پند دانا پسند
    مغني تو سر مرا محرمي
    زماني به ني زن دم همدمي
    مغني کجائي بزن بربطي
    بيا ساقيا پر کن از مي بطي
    که با هم نشينيم وعيشي کنيم
    دمي خوش بر اريم و طيشي کنيم
    که تا وجد را کار سازي کنم
    برقص ايم و خرقه بازي کنم
    فروغ دل و ديده مقبلان
    ولي نعمت جمله صاحبدلان
    چگونه وهم شرح اثار او
    که عقل است حيران در اطوار او
    برارم به اخلاص دست دعا
    کنم روي در حضرت کبري
    بحق کلامت که امد قديم
    بحق رسول و بحق عظيم
    خديو جهان شاه منصور باد
    غبارغم از خاطرش دور باد
    فريدون صفت کاوياني علم
    برافرازم از پشتي جام جم
    دم از سير اين ديرديرينه زن
    صلائي بشاهانه پيشينه زن
    بده تا برويت گشايند باز
    در کامراني و عمر دراز
    بمن ده که از غم خلاصم دهد
    نشان ره بزم خاصم دهد
    بده کز جهان خيمه بيرون زنم
    ساپرده بالاي گردون زنم
    بمن ده که بس بيدل افتاده ام
    وزين هر دو بيحاصل افتاده ام

    بيا ساقي ان مي که حور بهشت
    عبير ملائک دران مي سرشت
    بيا ساقي ان جام صافي صفت
    که بر دل گشايد در معرفت
    بيا ساقي ان مي که شاهي دهد
    بپاکي او دل گواهي دهد
    بيا ساقي ان مي که تيزي کند
    بباغ دلم مشک بيزي کند
    مغني ز اشعار منيکغزل
    باهنگ چنگ اندراور عمل
    باقبال داري ديهيم وتخت
    بهين ميوه خسرواني درخت
    جهاندار و دين پرور و تاجور
    کزو تخت جم گشت با زيب و فر
    چوقدر وي از حد مدحست بيش
    سراندازم از عجزو تشوير پيش
    که يارب بالا و نعماي تو
    باسرار اسمائ حسناي تو
    که شاه جهان باد فيروز بخت
    باقبال همواره با تاج و تخت
    چو دريا و صفت ندارد کنار
    ثنا را کنم بر دعا اختيار

    بيا ساقي ان اب اتش خواص
    بمن ده که تا يابم از غم خلاص
    بيا سلقي اين نکته بشنو ز ني
    که يک جرعه مي به ز ديهيم کي
    بيا ساقي ان کيميائي فتوح
    که با گنج قارون دهد عمر نوع
    بيا ساقي ان ارغواني قدح
    که يابد زفيضش دل و جان فرح
    بيا ساقي ان مي که جان پرور است
    دل خسته را همچو جان در خور است
    بيا ساقي ان مي که حال اورد
    کرامت فزايد کمال اورد
    بيا ساقي ان اب انديشه سوز
    که گر شير نوشد شود بيشه سوز
    بده تا روم بر فلک شير گير
    بهم بر زنم دام اين گرگ پير
    بده تا بخوري بر اتش کنم
    دماغ خرد را دمي خوش کنم
    که مي عمر باقي بيفزايدت
    دري هر دم از غيب بگشايدت
    بمن ده که تا گردم از عيب پاک
    خرامم بعشرت بزير مغاک
    بياساقي ان اتش تابناک
    که زردشت ميجويدش زير خاک
    بياساقي ان مي که عکسش زجام
    بيک خسرو جم فرستد پيام
    بيا تا خرد را قلم در کشيم
    زمستي بعالم علم در کشيم
    يک امروز يا يکديگر مي خوريم
    چو فرصت نباشد دگر کي خوريم
    ازين دامگه دير بادي مغاک
    برفتندو بردند حسرت بخاک
    دريغا جواني که بر باد شد
    خنک انکه در عالم ازاد شد
    بده ساقي مي که تادم زنيم
    قلم بر سر هر دو عالم زنيم
    تو در خانه ششدري ششدري
    که او مانده تا بنگري بگذري
    بده ساقي ان اب اتش فشان
    از ان پيش کزمانياني نشان
    نوشته است بر جام نوشيروان
    که بفزاي از جام نوشين روان
    زمن شنو اي پير اموزگار
    مکن تکيه بر گردش روزگار
    بده ساقي ان جوهر روح را
    دواي دل ريش مجروح را
    چو بنياد عمر است ناپايدار
    بنقد اين نفس را غنيمت شمار
    تو نيز انچه کاري همان بدروي
    چنان کامدي باز بيرون روي
    باين حقه سبز چندين مناز
    که هم مهره باز است وهم حقه باز
    که هر پاره خشتي که بر منظري است
    سر کيقبادي و اسکندريست
    هر ان شاخ سروي که در گلشني است
    قد دلبري زلف سيمين تني است
    که يابد از اين کرمي زرنشان
    باين سفره بيرون زد ونان دونان
    بمن ده که در کيش رندان مست
    چه دنيا پرست وچه اتش پرست
    بده تا بگويم به اواز ني
    که جمشيد کي بود و کاوس کي
    زجام دما دم دمي دم زنيم
    زمي اب بر اتش غم زنيم
    که انها که بزم طرب ساختند
    ببزم طرب هم نپرداختند
    باين تخت فيروزه فيروز کيست
    زايام عمر انکه بهروز کيست
    €€€€€
    که اينچرخ و اين انجم ابنوس
    بسي ياد دارد چو بهرام و طوس
    برايوان شش طاق خضرا نشين
    بمنزلگه جان نشيمن گزين
    که فيروز و فرخ منوچهر چهر
    شنيدم که عهد بوذرجمهر
    اگر پورزالي و گر پير زال
    بدستان نماني شوي پايمال
    که اين منزل درد وجاي غم است
    در اين دامگه شادماني کم است
    که دوران چو جام از کف جم ربود
    اگر عالمي باشدش زان حسود
    کسيرا که دستت رسد دست گير
    که فردا همان باشد دست گير
    رهائي نيابد ** از شيب خاک
    که بر خاک ننشست از روي خاک
    بده ساقي ان اب افشرده را
    بيا زنده ساز اين دل مرده را
    هر ان گل که در گلستاني بود
    مه عرض دلستاني بود
    شنيدم که شوريده مي پرست
    بخم خانه ميگفت و جامي بدست
    بجز خون شاهان در اين طشت نيست
    بجز خاک خوبان در اين دشت نيست
    که هر ** در او دور گردون بود
    زگردون درونش پر از خون بود
    که دارا که داراي افاق بود
    بدارندگي در جهان طاق بود
    اگر هوشمندي بيا باده نوش
    چو نوشي دمي باده ائي بهوش
    در خاک روبان ميخانه کوب
    ره ميفروشان ميخانه روب
    بجامي برون اورندت زخويش
    بوحدت رسي پرده افتد ز پيش
    بده ساقي ان تلخ شيرين گوار
    که شيرين بود باده از دست يار
    چوزين دار ششدر برون برد رخت
    نبودش بجز گورو تابوت و تخت
    که اين طغرل ابنوسي قفس
    نيفتد از اين دانه در دام **
    مگر اب اتش خواصت دهد
    بمستي زهستي خلاصت دهد
    که حافظ چو در عالم جان رسيد
    چو از خود برون شد بجانان رسيد
    €€€€€€€€
    من از انکه گردم به مستي هلاک
    برائين مستي برينم بخاک
    بتابوتي از چوب تاکم کنيد
    براه خرابت خاکم کنيد
    مريزيد بر گور من جز شراب
    مياريد بر ماتمم جز رباب
    باب خرابت غسلم دهيدپس انگاه بر دوش مستم نهيد
    وليکن بشرطي که در مرگ من
    ننالد بجز مطرب و چنگ زن
    تو خود حافظا سر زمستي متاب
    که سلطان نخواهد خراج از خراب

    ساقي نامه بپايان رسيد
    یاد گرفتم که
    1.با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند
    2.با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه میکند
    3.از حسود دوری کنم چون حتی اگر دنیا را به او تقدیم کنم باز هم از من بیزار خواهد بود
    4.تنهائی را به بودن جمعی که به ان تعلق ندارم ترجیح میدهم

  2. تشکرکننده: 1 نفر


  3. Top | #2

    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    عنوان کاربر
    صاحب فروم
    ميانگين پست در روز
    0.08
    محل سکونت
    شهرستان سیمرغ
    نوشته ها
    325
    تشکرها
    103
    تشکر شده 184 بار در 169 ارسال

    پیش فرض پاسخ : دفتر تنهایی من

    کاش می شد تمامِ آدم های غمگین و تنهایِ جهان را در آغوش کشید ، برایشان چای ریخت ، کنارشان نشست و با چند کلامِ ساده ، به لحظاتشان رنگِ آرامش پاشید و حالشان را خوب کرد .
    کاش می شد این را قاطعانه و آرام در گوشِ تمامِ آدم ها گفت ؛
    که غم و اندوه ، رفتنی است و روزهایِ خوب در راه اند ،
    که حالِ همه مان خوب خواهد شد
    یاد گرفتم که
    1.با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند
    2.با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه میکند
    3.از حسود دوری کنم چون حتی اگر دنیا را به او تقدیم کنم باز هم از من بیزار خواهد بود
    4.تنهائی را به بودن جمعی که به ان تعلق ندارم ترجیح میدهم

  4. تشکرکننده: 1 نفر


  5. Top | #3

    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    عنوان کاربر
    صاحب فروم
    ميانگين پست در روز
    0.08
    محل سکونت
    شهرستان سیمرغ
    نوشته ها
    325
    تشکرها
    103
    تشکر شده 184 بار در 169 ارسال

    پیش فرض پاسخ : دفتر تنهایی من

    اندیشه سیاهی هر لحظه
    نیش میزند به قلمم
    مابقی عمرم را باید در سوگ آزادی
    شلاق بزنم به خیال و آرزوها
    چه زندگانی خاموشی ست
    كابوس ها یورتمه میروند بر رویاهای زیر پامانده
    واژه های شاد در شرف مرگند و امید
    خاطره خوش روزگار دیروز است
    خوشبختی هم به گمانم
    كودتای ذهن میخواهد
    منقلب شده اند انقلابی های اصیل
    بعضی ها بغض خود دارند و
    خنجر میزنند به وطن
    دلگیرم از آنها و روزهای افسرده
    از بس شهر پر شده از مرثیه
    هیچكس در تنهایی هایش ترانه وطن را
    بلند نمیخواند
    سالیان درازی ست گم كرده ایم مسیر را
    آزادی دیگر انقلاب نمیخواهد
    احساس تغییر و كمی آرامش
    همگام با
    مرگ بی تفاوتی و
    پاره كردن سیم ذهن های خاردار
    برای روشنی شب های فردا و
    زدن كلی پنجره باز روی دیوار باورهای سیاه
    میخواهد
    شاید هم به خیال خام شاعرانه ام
    آزادی یعنی
    كسی یقه اش را پاره نكند
    برای زدن حرف های بلندش ..
    ............................................
    از مجموعه شعر : آزادی
    یاد گرفتم که
    1.با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند
    2.با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه میکند
    3.از حسود دوری کنم چون حتی اگر دنیا را به او تقدیم کنم باز هم از من بیزار خواهد بود
    4.تنهائی را به بودن جمعی که به ان تعلق ندارم ترجیح میدهم

  6. تشکرکننده: 1 نفر


  7. Top | #4

    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    عنوان کاربر
    صاحب فروم
    ميانگين پست در روز
    0.08
    محل سکونت
    شهرستان سیمرغ
    نوشته ها
    325
    تشکرها
    103
    تشکر شده 184 بار در 169 ارسال

    پیش فرض پاسخ : دفتر تنهایی من

    ذات آدم را با لجن بد بوی کثیفی ساختند
    تا وقتی قد کشید و خواست عرض اندامی بکند
    یا خودی نشان بدهد
    یا سنگ شود و خودش را جلوی پای این و آن بیندازد و...
    روش به وجود آمدنش را به یاد بیاورد و فراموش نکند
    که با آمیزش شهوت آلود نر و ماده ای، دو مایع متعفن بد بو، با هم ترکیب و تبدیل به نطفه ای بد بود تر شد
    نطفه بد بو، در میان کلی کثافت بد بو تر، رشد کرد و در نهایت، از میان کلی کثافت خارج شد و به عبارتی زائیده و متولد شد
    پس از تولد، تر و تمیزش کردند
    تا معلوم نشود از کجا آمده است
    اما در لابلای زندگی، بارها بیمار و بد بو و رو به موت شد
    تا به او یاد آوری کنند
    که فراموش نکند که هیچی نبوده و هیچی هم نخواهد شد
    اما نفهمید و تبدیل به سنگ شد
    وقتی سنگ شد
    خودش را جلوی پای همنوعان خودش پرتاب کرد
    تا سد راه پیشرفت دیگران شود
    پس وقتی میخواهید قدمی بردارید یا پیشرفتی بکنید
    آدمها سنگ جلوی پای شما نمی اندازند تا پیشرفت نکنید
    خود آدمها سنگ میشوند و خود سنگ شده شان را جلوی پای شما پرت میکنند
    تا پیشرفت نکنید یا جلو پیشرفت شما را بگیرند
    حال که متوجه شدید
    باید بفهمید و توی گوش های تان فرو کنید
    که این به شما بستگی دارد
    که با سنگ های ریز و درشتی که جلوی پای شما می اندازند
    تا جلوی قدم برداشتن های شما را بگیرند
    قدم بر ندارید
    یا با قدم برداشتن های محکم تری، چه چیزی بسازید
    پل بسازید و عبور کنید
    یا دیوار بسازید و پشت دیوار بمانید
    پس فراموش نکنید
    که شما باید آن سنگها را معماری کنید و معمار زندگی تان شوید
    انسان ها بد ذات هستند و نمیدانند از کجا آمدند و به کجا میروند
    شما که عاقل هستید
    با سنگ هائی که جلوی پای تان می اندازند
    از سنگها پل بسازید
    تا با سنگی برخورد نکنید که نگوئید
    هر چی سنگ است مال پای لنگ من است
    زندگی کردن با چنین آدمهائی مثل دویدن در میان گله اسب میباشد
    تا میتازید و به تاخت میروید با شما میتازند
    زمین که میخورید
    آنهائی که جلو تر بودند
    هرگز برای نجات شما به عقب بر نمی گردند
    آنهائی هم که عقب تر از شما بودند
    به داغ روزهایی که میتاختید
    شما را لگد مال میکنند و از روی شما رد میشوند
    انتقام خوب نیست
    اما به این نکته توجه کنید تا بفهمید که از هر اقدامی نیکو تر است
    وقتی شما را نخواستند و قرار بر این شد که از زندگی یکی خارج شوید
    با شکوه و همانند یک رنگین کمان زیبا خارج شوید
    تا پس از شما، با هر کسی روی هم ریختند و وارد هر رابطه ای که شدند
    تمام آدمهایی که توی زندگی شان میآیند و میروند را با شما مقایسه کنند
    یعنی جوری عیار پیدا کنید و بالا عیار شوید
    که با هر کسی که شدند
    به چشم شان نیاید
    یعنی بعد از شما، هیچ کسی به چشم شان نیاید
    انتقام نگرفتید
    اما با این کارتان جزای آدم های قدر نشناسی شدید
    که از هر انتقابی بالاتر بود
    یاد گرفتم که
    1.با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند
    2.با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه میکند
    3.از حسود دوری کنم چون حتی اگر دنیا را به او تقدیم کنم باز هم از من بیزار خواهد بود
    4.تنهائی را به بودن جمعی که به ان تعلق ندارم ترجیح میدهم

  8. تشکرکننده: 1 نفر


  9. Top | #5

    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    عنوان کاربر
    صاحب فروم
    ميانگين پست در روز
    0.08
    محل سکونت
    شهرستان سیمرغ
    نوشته ها
    325
    تشکرها
    103
    تشکر شده 184 بار در 169 ارسال

    پیش فرض پاسخ : دفتر تنهایی من

    وقتی بیمار شدید و با اولین بیماری دست و پنجه نرم کردید
    پس از تجربه اولین بیماری و اولین بهبودی که حاصل شد
    وقتی جان دوباره ای گرفتید و خوب و رو براه و ناز شدید
    باید همان لحظه، پس از اینکه فهمیدید
    که تمام بود و نبود تان به یک بیماری بند است
    به فکری عمیق فرو میرفتید
    تا منبعد غره چنین زندگی های نا پایداری نشوید
    که از اول تا آخر، به بادی بند بود
    آن بیماری هیچوقت از ذهن شما خارج نشود
    تا تبدیل به اولین تجربه و تلنگر، در بود و نبود زندگی شما قلمداد شود
    پس از اینکه با تمام وجود، بود و نبود تان را حس و لمس کردید
    مورد ارزیابی و سنجش دقیق قرار دهید
    تا بفهمید و به خودتان تفهیم کنید
    که سر تا پای وجود ناز نازی تان را که با آن فخر فروشی کردید
    صورت و اندام های تان را با ناز و عشوه به رخ این و آن کشیدید
    به باد یک تب ساده و بیماری و سانحه ای بند بود
    که میتوانست پس از اولین وقوع، جان ناز نازی تان را از کالبد تن تان بیرون بکشد
    یکهو قبضه روح تان کند و یک راست سرازیر گورستان اموات تان کند
    باید به آن تلنگر اهمیت میدادید و با آن تلنگر میفهمید
    که همانطور که خودتان هیچی نبوده و نیستید
    دیگران هم، مثل شما، هیچی نبوده و نیستند و همه به بادی بند هستند
    وقتی فهمیدید که خودتان هیچی نیستید و دیگران هم هیچی نیستند
    در مقابل خیلی چیزهایی که فخر میفروختید و گیر ها میدادید و هیچ جوری کوتاه نمی آمدید
    کوتاه میآیید و گیر نمیدهید و نه کسی را بزرگ میکنید و بزرگ میبینید
    نه خودتان را بزرگ میبینید تا احساس بزرگی کنید
    فخر فروشی و منم منم کردن ها و کلاس گذاشتن های تان و... تمام میشود
    خاک زیر پای همدیگر میشوید
    تا از این زندگی موقتی که به یک بیماری بند بود
    لذت بدهید و نهایت لذت را ببرید
    سلام و درود بر تمام کسانی که تا زنده بودند
    بود و نبود شان را با یک بیماری درک کردند و قبل از اینکه دیر شود
    فهمیدند و لذت دادند و لذت بردند و با دلی آرام و قلبی مطمئن، سر بر خاک گور گذاشتند
    آنها هم که درک نکردند و نفهمیدند
    سر بر خاک گور گذاشتند اما چون بود و نبود شان را نفهمیدند
    با دلی پر از درد، سر بر خاک گذاشتند
    شکی در آن نیست که همه میمیرند
    پس چقدر خوب است
    که قبل از اینکه جان شان گرفته شود
    بفهمند و با قلب و دلی آرام بمیرند
    یاد گرفتم که
    1.با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند
    2.با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه میکند
    3.از حسود دوری کنم چون حتی اگر دنیا را به او تقدیم کنم باز هم از من بیزار خواهد بود
    4.تنهائی را به بودن جمعی که به ان تعلق ندارم ترجیح میدهم

  10. تشکرکننده: 1 نفر


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کلیه حقوق مادی و معنوی برای انجمن گفتگوی کشاورزان محفوظ می باشد .
پشتیبانی و هاستینگ : پاکدل هاست
انجمن گفتگوی کشاورزان ایران در آبان ماه 1392 فعالیت خود را آغاز نمود. انجمن گفتگوی کشاورزان ایران مفتخر است که توسط سرورهای پرقدرت پاکدل هاست پشتیبانی می شود.